-
اکا اف مساوی ام.آ
یکشنبه 14 مرداد 1397 10:15
واقعن تریپلتهای سیگنچرگونه بوستاف را (که حتا به تستامنت هم رحم نکرده) به اشتباهودروغیدوتارزدن شبه خوانندهای که جلوی در مترو نشسته و نمیدانم هشت و نیم صبح از جان خودش و بقیه چه میخواهد که آنطور چهچهه میزند، ترجیح میدهم. در همان اصوات درهم تنیدهای که گاهی به طور غریبی همپوشانی دارند، به چند روز گذشته و حتا هفته...
-
سو وات سو وات یو بورینگ لیتل فلان
پنجشنبه 4 مرداد 1397 00:58
خب میدونید، قضیه از این قراره که من برای کی مینویسم؟ چرا باید بنویسم اصن؟ مگه فرقی داره؟ نه. چه کاااریه خب.برمیگردم به ادیشن قبلی.
-
جوینت اوپریشین هایلایتز - موقت
چهارشنبه 3 مرداد 1397 15:49
با این که هنوز ار اتفاقات اطرافم حرص میخورم و تمام آدمها (تمامشون، فرقی نمیکنه) رو اعصابم میرن، ولی مسکّنم اونقدر قوی بوده که تا اطلاع ثانوی از نشست کردنم جلوگیری کنه. بالأخره موفق شدم شیش صفحه در موردش بنویسم. به دلیل جزییات بیش از حد که قطعاً براتون حوصله سربره، فرازهایی ازش رو باهاتون در میون میذارم اگه که...
-
مقدمه جوینت اوپریشن
یکشنبه 31 تیر 1397 12:51
چویر و آوااستار چنان به هم چسبیدند که حتی یَرِدا علی الحوض و من، شفاف تر از هر زمان دیگری در زندگیم، حتا دلم نمیخواهد درباره ادامه در ادووینگ یا شروع کار در سمنها فکر کنم و تصمیم بگیرم. خیلی مفصل تر از اینها باید نوشت. اگر به سرنوشت بقیه دچار نشود.
-
در ادامه فیالمجلس موقتی
جمعه 22 تیر 1397 10:19
خب، اگه بخوام خودشیفته بازی دربیارم و شما هم بخواید یه ایدۀ کلی داشته باشید از اتفاقی که قرار با ارکستر فیلارمونیک پاریس (که نمیدونم اصن وجود خارجی داره یا نه) بیفته، میتونید گوش کنید اگه خواستید. با هدفون و اکوالایزر مناسب گوش کنید چون من هنوز تجهیزات و شعور لازم برای صدا سازی خودمو ندارم.
-
فیالمجلس موقتی
سهشنبه 19 تیر 1397 22:03
بعد از اینکه به اکثر آرزوهام در زمینههای مختلف رسیدم و دیگه حوصلهم سر رفت، دست پائول باراکا و دنیل اسکات رو میگیرم، میریم فرانسه، با ارکستر فیلارمونیک پاریس آهنگ باب مورن رو به طور بیوقفه و ریپیتوار اجرا میکنیم و من در حالی که دارم به یاد خاطرات کودکی زارت و زورت اشک میریزم و عررر میزنم تو صورت اون دو تا و...
-
ویل میت آگن مای فرندز، سام دی سون
جمعه 15 تیر 1397 19:51
نمیدانم چه کوفتی باید گوش کنم و پانصد و دوازده میآید. دیشب جایی بودم که اولین بار مثلث تابستانی را شناختم. کنار همان کسی که بهام معرفیش کرد، داشتم برای مردم توضیح و سوالهایشان را جواب میدادم. بلخره عملی و تصویر فوقالعادهای خلق شد. چهارده پانزده سال از آخرین باری که توی گنبد بودم و خاله فریبا(ی یزدانی) فیلتر...
-
ترمزها نمیگیرند
چهارشنبه 16 خرداد 1397 01:13
ریف دفورمیشنآودمنیشن پخش میشود، مارتنز هدفون را تا دسته روی گوشم فشار میدهد و گلن گدن ام.پی.40 را برایم میکشد. من میمانم و یک سری آدم که باز باید پاکسازی شوند.
-
موقت: گه در دُور
دوشنبه 14 خرداد 1397 13:48
آدم باید از خودعنپندارها و عقدهایها دوری کند چون مبتلا به بیماریهای خطرناکی هستند و حال آدم را به هم میزنند. پس، از خواندن ادامه پست صرف نظر کنید. خودم هم پاکش میکنم بعد از مدتی؛ ولی فعلن بگذارید کمی عقدهای بمانم و فکر کنم که صدها نفر منتظر این پست من بودهاند. بر همگان واضح و مبرهن است که من گهی نیستم. ولی چون...
-
ترمز و قلاب هردو لازمند
جمعه 11 خرداد 1397 20:34
مارتنز هشدار داده است که بایستم، ولی احساس میکنم قبل از اینکه بخواهم مسلسلم را بکشم یا دستهایم را قطع کنم یا ماتحتم را زمین بگذارم و دیگر تکان نخورم یا غیره، ترمز کردن را بلد نیستم. در مسیر جدیدی دارم پیش میروم که هنوز نمیتوانم بفهمم چه کارش باید بکنم یا به کجا میرسد یا چه. تنگ بازیهای جدیدی ازم بروز پیدا...
-
عروسوپاپ
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 11:41
اگر ذهنم به اندازه آن موقعها تمیزو خلوت بود، همان دیشب با همه خوابآلودگی مینشستم و از عروسی مینوشتم. از حالات غریب دوباره دیدن آدمها. از ندیدن یک سری دیگر از آدمها. از تکه پاره شدنمان (برای بار هزار و چندم). از حرف زدن با دومین آدمی که کنارم ساز زد و سیم شِشَش را هنوز – با وجود اسباب کشی- نگه داشتهام. از ذوق...
-
دیسایپل و انتهای آخرین بریج ماقبل کورس آخر لردزآوسامر، همیشه در آدمهای عصبانی فرو میرود.
جمعه 21 اردیبهشت 1397 22:47
تِن، دیسایپل و احتمالن ایمپلود و ریپنتلس و غیره، میشوند جایگزین همه چیزهایی که آدم میخواهد تایپ کند و شش دور دور خودش میزند و آخرش هم به بکاسپیس قناعت میکند. میشوند جایگزین حرفهایی که خستگی را باید از جان آدم بیرون بکشند. خستگی آدم خستهای که باید به نیکی مشاوره بدهد و گوش باشد، باید نگران این باید که مبادا کرش...
-
رجن هژدهم
جمعه 31 فروردین 1397 11:38
پست احتمالن موقت: هرسال داره بدتر میشه و احتمال کنسلیش هی به یک نزدیکتر؛ ولی خب بازم قرار امسال باشیم. در کل کوچیکتریم و تنوع غرفهها هم کمتره، ولی خب باز خوبه که مخ خود صاحابشو زدن (هرچند خیلی دیر) و خودش هم هست و هدایتمون میکنه و دلمون یهکم بیشتر از پارسال گرمه. یحتمل این هفته باز بساط ماکت سازی و اعصاب خوردی و...
-
وقتی چیزی نیست و انگار زورمان کرده اند که تفت بدهیم
شنبه 25 فروردین 1397 10:52
در حالی که گوش چپم به شدت درگیر هایهت پدالهای عصبی و بیدلیل عَسَسین میوز است و دارم به این فکر میکنم که در آن فیل مریض بعد از ریف اصلی قاعدتن از سینگل پدال استفاده شده، به یک ققنوس تحسین برانگیز حکاکی شده مینگرم و سعی در عادی جلوه دادن اوضاع دارم. انگار نه انگار یک عالمه کار و زبان دارم و پنجاه و خوردهای روز است...
-
فالو د رمل دت فیلد
یکشنبه 12 فروردین 1397 16:14
شکی نیست که فینترول ترکمون زده به کانسپت آهنگی که میگن هتفیلد به ننهش تقدیم کرده؛ ولی انصافن حق کاور رو به جا آورده. هرچند که به کاور ویپلش مرحوم کیلمیستر نمیرسه. فیلم تازهای میشه براش ساخت. این دفعه به جای استیج راک ام رینگ و استوریتایم یا کاماروی کانورتیبل و جاده دامغان جندق و تایمایزرایت و غیره، میتونیم یه...
-
چویر و دُور به موقع
یکشنبه 20 اسفند 1396 19:57
پیشنوشت: این متن، احتمالاً حاوی مقادیری احساسات خودشیفتهگونه، تهوع آور، رقتانگیز و بعضاً پاراگرافها و عبارات بیربط است و به طرز ناشیانهای صرفن جهت ثبت وقایع نوشته شده. این حقیر پیشاپیش پوزشمند است. بلخره وقتش پیدا شد که با خیال راحت بتوانم بنویسم. فکر کنم هنوز مدرسه نمیرفتم . کنسرت آکروپلیس یانی را جویده و حفظ...
-
پست مناسبتی: تهران چویر
چهارشنبه 18 بهمن 1396 10:25
اگر وقت و حوصله داشتین، پنجشنبه و جمعه دیگه بیاین تالار رودکی. فکر کنم خوش بگذره اگه آهنگ کارتونای دیزنی و لالالند و اشکها و لبخندها رو بشنوین! :دی از اینجا میتونین بلیت انتخاب کنین. هرچند که نمیشناسیم همو، ولی خیلی خوشحال کنندهست اگه بیاین به هر حال!
-
ملافه بندازیم روش که خاک نگیره
چهارشنبه 11 بهمن 1396 17:15
یکبار ساعت سه نصفه شب، انگار وحیای چیزی بهام شد و از شدت استیصال رفتم کیک مشکی پریمیرم را بغل و بغض کردم. پریشب بعد از اینکه بعد از دو شب متوالی با مخالفت و نارضایتی ضمنی اعضای خانواده مواجه شدم، نگاهی بهاش انداختم و غایت بدبختی روی سرم خراب شد. همهٔ دنیا از گهی که در زندگی روزمره تعقیبشان میکند میپرند توی...
-
سلیذرینگی که به درِیس و یونیت ۷۳۱ ختم شود، عاقبت خوشایندی ندارد
یکشنبه 8 بهمن 1396 17:31
انگار همان ریف مذکور (ذکر شده در زیر را نمی دانم چه میگویند) سلیذرینگ آدم را بالا میکشد. گردنم یکهویی و ناخودآگاه عقبی خم میشود و نفس عمیقی میکشم، انگار که شتاب حرکت خیلی زیاد باشد. همزمان به برف در حال مرگ نگاه میکنم که بعد از بیست ساعت بارش مداوم کمکم رو به خفگی میرود و لابد به زودی همان تابستان هفتههای پیش...
-
لغزش در برف!
یکشنبه 8 بهمن 1396 09:31
وی با ریف ۳:۱۱ ، تیشِرتش را درآورد و در حالی که عین آن تماشاچی بتری سیاتل ۲۰۰۰ دور سرش میچرخاند، خرغلت زنان در برف از مترو تا دفتر را طی کرد.
-
وارآنسامبل تمام شونده
چهارشنبه 4 بهمن 1396 15:57
مسخرهست که بخوایم درباره اتفاقی که اون سر دنیا بین چند نفرِ ظاهرن بیربط افتاده و سرش توافق کردهن، چیزی بنویسیم. همونقدری که نوشتن درباره کیلمیستر مضحک و همزمان موجه هم بود البته. اینم موجهه قاعدتن. دلیل خوبی هم هست که از لقب وارآنسامبل رونده دیگه استفاده نکنیم. اولین بار تو یکی از برنامههای جسی جیمز بود که بارون...
-
امجیام یا ولش نما
دوشنبه 2 بهمن 1396 22:36
از وقتی که ایمپلود ضربه آخر را وارد کرد و تمام صحنهها را از اولین بار پخش شدنش موقع "الگوریتمهای مورد استفاده در مدیریت پروژه و تسطیح منابع" تا همین چند روز پیش با سرعت برق به نمایش درآورد، چند روزی میگذرد و اوضاع چندان خوب نیست. با اینکه شعر پانصدودوازده هیچ ربطی به هیچ کجای من ندارد، ولی به صحنه غروب...
-
Ohrenfeindt
سهشنبه 12 دی 1396 10:04
در عین اینکه نگرانم که نکند طباطبایی به طور اتفاقی و بیربطی رفته و نوت پلاس من را در مورد مافیاهای این صنف (که بعد دیدن عکس پژندمقدم در راستای "نخستین" پلیالانگ دیدم) خوانده و برداشتهای خودش را کرده باشد، به دو روزی که با غوده گذشت فکر میکنم و به اینکه سوپاپها چقدر بهموقع و چقدر بیخبر باز میشوند. طبق...
-
قشون
جمعه 8 دی 1396 16:32
اگر بخواهیم رقتانگیز باشیم، میشود از مچاله شدن آدم گفت. برگشت ناگهانی آجرها هرچند میتواند آدم را به قلقل بیندازد و انرژیزایی کند، ولی وقتی همان گند قبلی در مدار ناپایدارش باشد، دردی را دوا نمیکند و فقط باعث مچالگی میشود. حس پدربزرگ و استاد پیر و تمام چیزهایی از این دست را بازسازی میکند. همچنان باید دنبال جایی...
-
حفره بعدالمتین
شنبه 2 دی 1396 13:07
در سن پیرسگی نشستهام اینجا و یاد همان ماجرایی میفتم که در آن برنامه زنجان – ماسوله معروف، استاد پیری بوده که با گروهی جوان همراه شده و سعی در برقراری ارتباط باهاشان داشته، و جوانها هم با اینکه نمیخواستند بینشان راهش بدهند، صرفن به موی سفیدش احترام میگذاشتند و الخ. گویا ژن "دانایکل"یِ ارثی، دارد بیشتر...
-
لیدرز کام
سهشنبه 21 آذر 1396 10:28
معلوم بود دارد جوش میزند و کلافه است. از اینکه نمیداند باید چه کار کند. از اینکه نمیداند چطور باید با احساساتش کنار بیاید. خیلی زیاد درکش میکردم و میفهمیدم که چه حالت مزخرفی است؛ اما دلم تنگ شد برای همان حالت. فکر کردم که سالهاست دیگر آنطوری نشدم و احساس خاکگرفتگی سنسورهایم را پیدا کردم. دلم خواست باز هم دست و...
-
بعد الکَک ایمان
دوشنبه 6 آذر 1396 11:07
خیلی داشتم با خودم کلنجار میرفتم که از بین سه (چهار) کُره، کدام را باید انتخاب کنم. یاد حرفهای شهبازی ِ همکاران سیستم افتادم و قیافهام موقع مصاحبه. همین بس که آدامس توی دهنم بود. چیزی شبیه این گفت که "قیافهت به مهندسا نمیخوره، ولی نوع جواب دادنات مهندسیه". دقیقن همین وضع است. خیلی داشتم با خودم کلنجار...
-
سه کُرِگی: از اینجا به تولد، شهر کتاب، پردیس نور، بالای ۶۰ درجه و نوربرگرینگ
سهشنبه 18 مهر 1396 10:56
من نباید نگران بستههای تولیدی دکتر یا هر دکتر دیگر باشم. نباید نگران تهیه تصویر و فیلمبرداری از کسی که در مورد موضوعی ازهرنظربیربطبهمن میخواهد حرف بزند باشم. احساس میکنم هیچکدامشان ارتباطی به من ندارند. باید به این فکر کنم که چطور باید یاد بگیرم این انیمیشن ابلهانه کوفتیام را تمام کنم. باید به این فکر کنم که...
-
از شوت کردن دسته سگا تا رعب + خیلی چیزها تقصیر من نیست
جمعه 14 مهر 1396 23:01
"فایدهای ندارد که منتظر باشید؛ چرا که جز صدای خرخر خفیفی از توی اتاق، هیچکس به استقبالتان نمیآید و تحویلتان نمیگیرد. خانه، همان چیزی است که در نگاه اول با آن روبهرو شدید و هیچ تغییری تویش حاصل نمیشود. همانقدر ساکت، همانقدر آرام و همانقدر افسرده و گرفته. شاید قبلترها هم در نگاه اول خانه خیلی ساکت و بیرمق...
-
ردف و متعلقاتش همچنان یادآورند
شنبه 1 مهر 1396 10:56
“ به این فکر کردم چیزی که ماها را (که علاقهمند به این چیزهای غیرعادی هستیم) کنار هم نگه میدارد، انقدر قوی است که اگر در جهت درست قرار بگیرد، میتواند نگذارد هیچ چیز بینمان بماند و انقدر شفاف میشویم که درون همدیگر را میتوانیم ببینیم...و من دو بار در معرض همچین نیرویی قرار گرفته بودم؛ چه موقع گذر آن آذرگوی، چه...