ترمز‌ها نمی‌گیرند

ریف دفورمیشن‌آودمنیشن پخش می‌شود، مارتنز هدفون را تا دسته روی گوشم فشار می‌دهد و گلن گدن ام.پی.40 را برایم می‌کشد. من می‌مانم و یک سری آدم که باز باید پاکسازی شوند. 

موقت: گه در دُور

آدم باید از خودعنپندارها و عقده‌ای‌ها دوری کند چون مبتلا به بیماری‌های خطرناکی هستند و حال آدم را به هم می‌زنند. پس، از خواندن ادامه پست صرف نظر کنید. خودم هم پاکش می‌کنم بعد از مدتی؛ ولی فعلن بگذارید کمی عقده‌ای بمانم و فکر کنم که صدها نفر منتظر این پست من بوده‌اند.

 

ادامه مطلب ...

ترمز و قلاب هردو لازمند

مارتنز هشدار داده است که بایستم، ولی احساس می‌کنم قبل از اینکه بخواهم مسلسلم را بکشم یا دست‌هایم را قطع کنم یا ماتحتم را زمین بگذارم و دیگر تکان نخورم یا غیره، ترمز کردن را بلد نیستم.

در مسیر جدیدی دارم پیش می‌روم که هنوز نمی‌توانم بفهمم چه کارش باید بکنم یا به کجا می‌رسد یا چه. تنگ بازی‌های جدیدی ازم بروز پیدا می‌کند؛ مثل همین وایت برد و مگنتی که خریده‌ام و به قطعات مختلف تقسیمش کرده‌ام، یا نصب اَپ وُرک اَوت و تلاش برای دنبال کردنش، یا رسیدن به کارهای عقب افتاده و چیزهای غریب دیگر. ولی به طرز تعجب برانگیزی، هیچکدام به حرکت چرخ‌دنده‌های ک.آ.ت کمکی نمی‌کنند؛ شاید هم دارند کندترش می‌کنند. انگار قضایا در کل بدی نیست، ولی فالکروم‌پوینت را پیدا نکرده‌ام. انگار که هیدروژن سوزیم به هلیوم سوزی تبدیل شده باشد و طول بکشد که بین فشار و حجمم تعادل برقرار شود. (می‌بینید؟ تمام تلاشم را به کار می‌بندم که خودم را با دو کُره دیگرم – به جز تحصیلات- نشان بدهم و همین است که اوضاع و ادامه ماجرا را گیج‌کننده‌تر می‌کند.)

به هر حال، باید ترمزم را بکشم قبل از اینکه ترمزم را بکشند. باید وایسَوَم قبل از اینکه بروم تو دیواری، وسط استیجی چیزی. ولی این ترمز و ایستادن و غیره، چیزی از تعداد قلاب‌های پشت اف صد و پنجاهم کم نمی‌کند. قطعن و به‌زودی یکی را خرج مهندس و فرو می‌کنم در محل مورد نظرش. بعدش هم در بیابان معهود راه میفتم و عربده خواننده فینترول به گوش می‌رسد. چند قلاب اضافه هم هست برای آدم‌های احتمالی دیگر. چند تکه طناب اضافه هم هست، اگر که احیانن پسر باشند و دلشان بخواهد. فقط امیدوارم بتوانم به موقع ترمز کنم که نیازی نباشد همه را به قلاب و طناب و این‌ها ببندم.

 

پ.ن: مرز اخلاقیات مثکه داره برام جابه‌جا می‌شه. ممکنه کار به جاهای خطرناکی بکشه و دیگه کم‌کم برام مهم نباشه که دارم واسه طرف مقابلم از کلمات رکیک استفاده می‌کنم. امیدوارم صرفن یه خاک گرفتگی سنسوری چیزی باشه.