یادداشت دم‌دستی شب درخشان کاروانسرا

این هم از آن چیزهایی است که باید ردی ازش ثبت کرد، پیش از آنکه به دلیل فراز و نشیب‌های روزگار، ریده شود به‌اش.

لانچ‌پد خوب بود. بالای سرش نبودم که از نزدیک شاهدش باشم، ولی همینکه دست دو نفر از دوستان دقیق و با وسواس بود و کار را خوب انجام دادند، خوشحالم.

نقشه گنج خوب بود. با اینکه ایده نشانه رفتن هشت لیزر به سمت بال راست دجاجه همزمان با "هی"‌های آخر بیابان بی‌کران بسیار احمقانه‌تر از چیزی بود که به نظر می‌آمد، اما در کل بد اجرا نشد.

آسمان طبق معمول بی‌نظیر بود. حتی با این وجود که کمی ابری شد.

تجربه متفاوتی شد. شگفتی دو سال قبل را نداشت که شانزده نفری وگا را نشانه رفتیم و اشک در چشممان حلقه زد و فکر کردیم نسلی هستیم که همه چیز را نابود می‌کنیم. تنش و استرس سال گذشته را نداشت که اصلاً نفهمیدیم چه بود و چه شد و "آخرین ساله، لذت ببرید" در عمق جانمان نفوذ نکرد. بیشتر حس حفظ سنگر را داشت؛ انگار با آخرین قدرت تلاش می‌کنیم که میراث رفتگان را زنده و پویا نگه داریم.

اگر نقطه‌ای که برای انسداد خروجی‌ها گذاشته‌ایم به‌موقع برداشته شود، شاید بشود دقیق‌تر درباره‌اش گفت. اگر نه، باکی نیست. جایی در گوشه ذهنمان نگهش می‌داریم تا اثربخشی‌اش تمام و به کلی فراموش شود.

باز اگر نقطه به موقع جابه‌جا شود، شاید فصل جدید انسبانجومدرخانه را به حل معماهای سر نخ و نقشه گنج اختصاص بدهیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد