بعد از کلی بالا پایین، بلخره داریم روز نجومو برگزار میکنیم. هیودهمین و آخرین بارشه احتمالن؛ که خود دکتر هم نیست. احساس میکنم عین این سهپایههایی که به تف بندن و لق میزنن شدیم؛ بدون دکتر و مسئول رصدخونه. آخرین زورامونه احتمالن.
ولی حالا خلاصه که داریم برگزار میکنیم. جمعه، 2 بعدازظهر تا 9 شب، تو پارک زعفرانیه. اینجا رو ببینین، آدرس دقیقش هست. رایگان هم هست. کلی غرفه داریم، کلی سخنرانی آدمای خفن رو داریم، کلی ماکت و مدلهای بامزه درست کردیم که خودم به شخصه سر درست کردن یکیشون دارم پیر میشم فیالمجلس! از تاریخ نجوم میگیم، نشون میدیم که گالیله از پشت تلسکوپش چی دید، صورت فلکیها رو توضیح میدیم، یاد میدیم چهجوری پیداشون کنین، تلسکوپ داریم که ماه و خورشید رو نزدیکتر ببینین و آخرش هم اگه کودک درونتون یهو زنده شد، یه سری به غرفه کودک بزنین. حتی پای نیروی دریایی رو هم وسط کشیدیم که از جهتیابی و این داستانا براتون بگن.
اگه کسی داره اینو میخونه و حال داره، پاشه بیاد (یه لحظه حس اونایی بهم دست داد که یه تیکه کاغذ مینداختن تو بطری و پرتش میکردن تو دریا ها؟ همونا). من به شخصه خیلی هیجانزده میشم از اینکه یه آدم مجازی رو تو واقعیت ببینم؛ اگه دوست داشتین بگین که یه جوری همدیگه رو پیدا کنیم. اگرم دوست نداشتین که خب همینجوری مجازی و شاید خاموش بمونیم اصن همگی با هم.
ولی بیاین. فضای خیلی خوبی داره. بیاین و یه بار در زندگی، عصر جمعهتون رو از خر بودن دربیارین!
خریدن چیزی که به درد نمیخورد، برای کسی که بایدیفالت از افسردگی پس از خرید رنج میبرد، به شدت سمی و کشنده است؛ در حدی که ترکمان میزند به تمام اتفاقهای خوبی که شب قبلش افتاده و مسخره،کُردی و خالطور بازیهایی که در دیانداِم انجام شدهاند با هاردوایرد و هیرکامزریونج. حتا امانت گرفتن دیسیکس و آیفایو صاحبِ بیچاره و اعتماد برانگیزشان که به خودی خود بسیار هیجانانگیز است، میتواند به زهرمارترین اتفاق تبدیل شود وقتی که میبینید پایه رومیزی ِ حقیقتن بهدردنخوری خریدهاید. وقتی دیسیکس را رویش میبندید، انگار با قیافهای پوکرفیس نگاهتان میکند و میگوید خب حالا چی کار باید بکنم؟ الان با این سندهای که روش سوارم، صدای کجای کیکتو بگیرم دقیقن عجیجم؟! بعد دیگر همه چیز به شدیدترین حالت ممکن اتفاق میافتد نمیدانم چرا. همهچیز خیلی اغراقآمیز میشود و عین همان نایتاسکای 70x15 ، همهشان فرو میروند در مغز استخوان اقصی نقاط آدم. دیگر جهان تمام میشود و آدم باید خودش، پایه و هرچه که هست را از پنجره پرت کند پایین و غیره.
در همین احوالات، تکرار شانصد باره آنتروپی نایجل استنفورد و یک عملیات فوق تکراری و نامتناهی مانند رنده کردن گوجه، میتواند کمی از سرعت و غلظت خزعبلات بکاهد و اوضاع را تلطیف کند. هرچند که دیگر برای صدا گرفتن و تست کردن دیر است و از طرفی هم، مدل مشکی رنگ و بزرگ کپلر که با آن خفت و خواری از راز تا خانه آورده شده به اضافه چرخدندههای پلاستیکیای که باید روی مدل سوار شوند و احتمالن به کمک دو مفتول باریک، نشان دهند که در زمانهای مساوی مساحتهای مساوی جاروب میشوند، به شکل تهدید آمیزی آدم را نگاه میکنند و میگویند که فردا باید ما رو درست کنی؛ دیسیکس میسیکس و آیفایو مایفایو و سر و صدا و تقوتوق نداریم.