-
انس با نجوم در خانه - 24: پایان سریال و وبلاگ
شنبه 17 آذر 1403 12:56
بامداد جمعه 16 آذر جایی در کویرهای ایران، رو به غرب آسمان ایستادم و نخی سیگار روشن کردم. در رصدهای چند سال گذشته، کمتر فرصت تماشای آسمان در سکوت گیرم آمده است. معمولاً در حال سر و کله زدن با آدمها، ورّاجی درباره اجرام مختلف و مراقبت از سیپیسی عزیز هستم. پس سعی در غنیمت شمردن چند دقیقۀ پایانی برنامه – قبل از خواب-...
-
موقت - فرول تور
پنجشنبه 1 آذر 1403 18:16
جمعه 9 آذر اجرا داریم. اطلاعات بیشترشو اینجا ببینید.
-
انس با نجوم در خانه - 23: نُه گزاره دربارۀ مأموریتهای فضایی
سهشنبه 1 آبان 1403 14:19
-
انس با نجوم در خانه - 22: کوتاه دربارۀ خوشههای ستارهای و تعریف سیارهها
چهارشنبه 25 مهر 1403 16:11
-
انس با نجوم در خانه - 21: بزرگنمایی ابزار، عکسهای تلسکوپ وب (اولین پست عکسدار!)
شنبه 21 مهر 1403 17:19
-
انس با نجوم در خانه - 20: دنبالهدار سوچینشان اتلس، یک پیام بازرگانی
دوشنبه 16 مهر 1403 10:43
-
انس با نجوم در خانه-19: رصد سیارههای داخلی و خارجی، ماهوارههای زمین ثابت و نقاط لاگرانژی
پنجشنبه 12 مهر 1403 12:04
-
انس با نجوم در خانه - 18: آیا آماتور، کمسواد است و علم ستارهشناسی، به درد نخور؟
چهارشنبه 11 مهر 1403 10:03
-
انسبانجومدرخانه جدید
دوشنبه 9 مهر 1403 22:01
پشمام ریخت از اینکه دیدم فصل اول انسبانجومدرخانه مال سال 97 بوده. فصل دومش رو وسط اتفاقات سال 1401 نوشتم، به این امید که بتونم ذرهای ذهن اطرافیانم رو از اتفاقات روزمره منحرف کنم و استراحت خیلی کوتاهی به روح و روانشون بدم که البته فکر میکنم چندان هم موفق نبودم. الان در وضعیتیم که به دلایل متنوع و پیچیده، تهِ تمام...
-
یادداشت دمدستی شب درخشان کاروانسرا
دوشنبه 19 شهریور 1403 15:01
این هم از آن چیزهایی است که باید ردی ازش ثبت کرد، پیش از آنکه به دلیل فراز و نشیبهای روزگار، ریده شود بهاش. لانچپد خوب بود. بالای سرش نبودم که از نزدیک شاهدش باشم، ولی همینکه دست دو نفر از دوستان دقیق و با وسواس بود و کار را خوب انجام دادند، خوشحالم. نقشه گنج خوب بود. با اینکه ایده نشانه رفتن هشت لیزر به سمت بال...
-
امیدوار باشیم که نقطه، موقت باشد.
دوشنبه 8 مرداد 1403 21:13
دوربین از پشت به کودکی نزدیک میشد که زمزمهکنان، مشغول کلنجار رفتن با عروسکش بود. انگار خوابانده بودش و داشت برایش لالایی میخواند و لباسش را مرتب میکرد. اما وقتی دوربین به اندازه کافی نزدیک شد، کودک سرش را چرخاند و از روی شانه به دوربین زل زد. دک و دهانش خونی بود و در چشمانش جنون ترسناکی دیده میشد. لبخندی زد و با...
-
دموی دایرز ایو و تبدیل کوره به حدیث
چهارشنبه 3 مرداد 1403 22:41
1. تصادفی ورژن دموی دایرزایو را یافتم و اولش خیلی ذوق کردم که با شیب زیادی فروکش کرد. خوانندگی هتفیلد بامزه و تمیز است. پیکینگش دقیق است. اولریک انگار درست ساز میزند و دابل کیک را واقعاً به خیک ورسها میبندد. آن موقع هم لابد میگفته "آآآم...باااعله، من استامپ میکنام روی پادال به دلیل بکگراند وارزشی...
-
صداهای غیبی؟
دوشنبه 1 مرداد 1403 09:36
دیشب فهمیدم که انگلیسیام به طرز فجیعی افت کرده است. صدایی در سرم میگوید به خاطر وضعیتی است که داشتم؛ دعواهای مداوم بیپایان و کشمکشی بین دو نقطۀ زمین با تقریباً 73 درجه اختلاف که در نهایت عین دنبالهدار شومیکر لوی تکهتکهام میکند. اما صدایی دیگر در جوابش میگوید که گه نخورَد و توجیه نکند. انگار دقیقاً در زمانی که...
-
سرریز چند قطره
دوشنبه 1 مرداد 1403 01:14
جمجمۀ خالیام را با اکسنتهای ناینتیین تکان میدهم که خبر مرگم بخشی از هویتم را یادآوری کنم. از شدت تضاد و تناقض به تکینگی رسیدهام و هیچکس، حتی دیاگرامهای فاینمن، نمیتواند توضیح دهد چه خبر است و چه میگذرد. به هر چیزی چنگ میزنم که بالأخره یکجایی یک تأییدی، چیزی بگیرم که راه را درست میروم. اما هر روز دروغ...
-
جامپین' اَوت زنده
دوشنبه 11 تیر 1403 20:20
اگر دارید میخوانید، همزمان این آهنگ را هم گوش کنید که بهتر متوجه بشوید و بتوانید بخشهای مورد نظر را با ریتم درست همخوانی کنید. جو، وینی، مایک و کریس هراسان وارد اتاق میشوند و همه با هم شروع به حرف زدن میکنند. میخواهند داستان دلهره آوری را تعریف کنند که یکباره صدای جو از همه بلندتر میشود. چهار جمله را با استرس...
-
آیرونی دیدن دوباره لاک
جمعه 1 تیر 1403 19:33
هرچند دست و پاهایم گزگز میکنند، چشمانم کاملاً باز و به نقطهای خیره است، تپش قلبم کل بدنم را تکان میدهد، دنبال لاک میگردم که دوباره ببینمش. شاید درسهایی که میگیریم، بالأخره روزی استفاده شوند. شاید هم بتوانیم تنها تسک ارل را با موفقیت انجام دهیم. کمی احمقانهتر از آیرونی امضای رودِس روی دفترچه دیتی. خیلی بیشتر از...
-
کاش در جایگاه چمبرز بودم، تول را میشستم و پهن میکردم
سهشنبه 29 خرداد 1403 20:46
پنیکاتک و فاینالیفیری در درامیو دوام چندانی ندارد. دوباره به پتک تبدیل و به سر کوبیده میشود. "یه شب چیفتن خواب میبینه درام تک پورتنوی شده و باید سازاشو جابهجا کنه. همونجا تو خواب سکته میکنه." چون نه تنها از هیولاهای پورتنوی، بلکه از ابراهیم هم وحشت دارد. تمام تصاویر قدیمی و تعاریف گوناگون موفقیت، پشت...
-
انسو، اعتماد و کُنتِ محوشونده
سهشنبه 22 خرداد 1403 19:37
پارسادوست از همان اول که کتککاری میکرده و زور میگفته، بهتر و مستقلتر بوده است. امیری بهترین فلتهای دنیا را اجرا میکند و حواسش هست که دست و پای راستش با هم فلم نزنند. فدوی هم فقط از ارواح نامرئی سوال میکند که چه سازی مینوازند. مهم نیست طی فرایند اسکرین رکوردهای خفتآور و نفرتانگیز چه اتفاقی افتاد. چون احتمالاً...
-
هنوز اینجام
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403 00:31
چرخدندهها برای آنهایی که به شوخیهای کمربندی قدیمی اشاره نمیکنند و هیولاهای بد و پلیدی نیستند، درست کار میکند. آنقدر خوب هستند که کائنات جواب خوبی بهشان میدهد، درخواستشان رد نمیشود و صد و چهل و شش را به عنوان هدیهای به خودشان ابتیاع میکنند؛ نه برای ترمیم چرخدندۀ خُرد شدۀ ک.آ.ت.
-
استحاله اشتباه
یکشنبه 12 فروردین 1403 01:44
قبول؛ هر جهنّمی که باشد. فقط احتمالاً اگر سرعت و شدت تغییرات بیشتر از حد بحرانی ناچیزمان باشد، با تشکیل مارتنزیت، تبدیل به مادهای سخت و -در نتیجه- شکننده میشویم. میگفت شما یک مُرده را به تهران آوردید! تو مطمئنی که یک مُرده را به لندن نمیبری؟ شاید اگر بهجای چدن، فولاد میشد، ساعدهایش بهتر و مناسبتر برای میک اِ...
-
آفت و معدهدرد و پنیک و سال نو؟ سیکرم.
سهشنبه 7 فروردین 1403 13:31
باید همیشه یادم بمونه که پاشا شدن یا جمع کردن زندگی عین بهزاد و فرزاد و ستارۀ نادیده، با پر و خالی کردن پینایدر و ام دویست و پنج و نوشتن و زل زدن به سقف و ملایمت و مدارا و کانتر و بتلفیلد و سوآد و فکر کردن به روزهای قشنگ تکرار ناپذیر گذشته و کوفت و زهرمارهای نُنرگونه نمیشه. رمزش فقط و فقط در تحمل کردنِ شرایط تو...
-
سیاهیهاتو بده من، من از پشت سر منفجر میشم
دوشنبه 20 آذر 1402 09:58
میبینم که هنوز همان دوّاج سابق است و خودقربانیپندار. انگار تمام بلاها فقط سر خودش میآید و ضربهگیر تمام تشنجها اتفاقات است. ولی در عین حال هم یواشکی با خودش لج میکند و به دلیل بیلیاقتیاش از چیزهایی که دوست دارد فاصله میگیرد. انگار عمداً تناقضی برای خودش میسازد و حرفی هم نمیزند. میداند که همه چیز در سرش است؛...
-
تو کی هستی [اصلاً]؟
چهارشنبه 15 آذر 1402 14:49
همۀ (با تأکید: همه، هممه، همممّه) آدمهای دیگر با هررر سطح فرهنگی و اجتماعی و غیره، میدانند که کار درست چیست. هیچکسی اجازه ندارد آنطوری رفتار کند و به قولی تو اصلاً که هستی که بخواهی رفتاری توهینآمیز کنی. آدمها که عروسک بقیه نیستند. نوعی از سکوت هست که در اثر چیزی شبیه همرفت در لایههای عمیق پلاسماهای سیاه و...
-
مارینا در اسکالید مشکی نشسته و ماریلا اکتبر پارسال آهنگ را دوست داشته
پنجشنبه 11 آبان 1402 12:51
مارینا در اسکالید مشکی نشسته، ولی آهنگی گوش نمیدهد چون روی نبودن کسی تمرکز کرده که لابد جای عموی واقعیش بوده. اسکالید به لوگان سفید تبدیل میشود، اما اینجا هم آهنگی پخش نمیشود و فقط صدای سوت باد وسط کویر میآید؛ چون انگار باد وزیده و رد پایمان را روی رملها پوشانده است. سند و مدرکی وجود ندارد که یک موجود هوشمند...
-
گنبد سرد بریک داون، راننده و دوستان در لوپ
شنبه 8 مهر 1402 13:31
آستون مارتینی، بنتلیای، کامارو اساسی چیزی که فقط با فشار چند دکمه حرکات نمایشی انجام میدهد و مثلاً تکه اینسترومنتال، بریک داون - یا هر کوفت دیگر- سِیومی هم موسیقی زمینهاش است. سکون یخ و سنگین گنبدمانندی که زیرش فقط میشود از بازی به سریال و معکوس حرکت کرد. احساساتی که سرازیر میشود و کمپاسخ میماند. جایگزینی که...
-
I say no [3 quarter rests]
پنجشنبه 16 شهریور 1402 10:07
با اکراه به دروغها و حقایق گوش میکنم و از گروو کالیوتا حرصم میگیرد. انگار که حقیقتی مبرهن و چندشناک را با دروغی نهچندان پیچیده و هوشمندانه پوشانده است؛ دروغی نازک و کمجان به کوچکی و کم حجمی اسنر پیکولویش. به این فکر میکنم که همچنان همان دَوّاج سابق است؛ بسیار جاخالی دهنده. در مواقع ضروری گم و گور میشود. در...
-
It's [not] hard to see clear
سهشنبه 10 مرداد 1402 12:50
فکر کنم کمکم دارم آخرای مسیر رو از پسِ مِه میبینم.
-
بلک اسنومن
شنبه 7 مرداد 1402 14:42
وسط یک دشت برفی سفید و ساکت ایستاده بود. سنگینی لباس چند لایه و کثیف، کوله پشتی بزرگ و مسلسلش آزاردهنده شده بود. حضور مارتنز را پشت سرش حس میکرد؛ هرچند مدتها از مأموریت ایمپلوژن و تکتیرانداز و رگاو و غیره گذشته بود و یادش نمیآمد ماجرا دقیقاً چه بوده است. دستش گاهی گلوی مسلسلش را میفشرد. به این فکر کرد که گاهی...
-
به چشم و چال خود رسیدگی کنید قبل از آنکه به چشم و چالتان رسیدگی کنند
یکشنبه 28 خرداد 1402 22:42
شاید پیغام خطری است که دارم به این مرض مبتلا میشوم. میدانم که شوخی بردار نیست و واقعاً لازم دارم کمی رعایت کنم و سعی در استفاده درست از بدنم داشته باشم. شاید برای مدتی اندک بتوانم به خودم دلداری بدهم که ام دویست و پنج و تامیشیو آنقدرها هم انتخابهای احمقانه و مزخرفی نبودهاند، که لزومی ندارد آدم حتماً همیشه لوازم...
-
پشت ویترین خالی است
چهارشنبه 24 خرداد 1402 12:06
بتب را میگذارم و به طرز کودکانهای مُ / توم ریدر را تصور میکنم که موقع پترن راید روی سولو، بهوجد میآید و فکر میکند که من چقدر بهتر و قند مکررتر از بقیهام. ولی میدانم که واقعیت جورِ دیگری است؛ اینجوری که اگر بعد از شوک وارده نجاتی یزدی نژاد (یا همچین چیزی) سر کد ملی، عکس پسته خندان را با اشارهای به ماجراهای...