فقط پوستهای متحرک که حتی با لمس یک انگشت میشکند و فرو میریزد. شبیه وضعی که فرینگ در آخرین لحظات حضورش داشت.
اگر زاویه تردیشنال را کمی بیشتر بگیرد شبیه وکل میشود. ولی در ضبط معلوم میشود که یک کرش ابیوزر است و فقط با تجاوز به یک کرش شانزده اینچی میتواند کمبودش را جبران کند.
یک کیو فایو یا یک سیلورادو سالهاست که در برف گیر کردهاند و انگیزششان به هیچ نتیجهای منجر نشده است. نه مهماندار آب میآورد و نه ک.آ.ت پخش میشود.
شاید قد دانم هم صد و هفتاد و دو سانت باشد. ولی به هر حال، جای دانم و پاپا در چهارچوب در ظاهر میشود. پوسته با صورت روی میز افتاده و پشتش خالی است. به جایی که قرار بوده موی خالدارش باشد و حالا فقط پوستهای ترکخورده است دستی میکشد و لبخندی کشدار میزند. یک قوطی اسپری پر از جای دندان و یک دبلیو هشتصد و پنجاه آهنگپخشکن را روی میز میگذارد. پارت قبل از سولو چنان در مغز پوسیدهاش فرو میرود که تهماندۀ بونکرهای لت و پار را خراب میکند. انگار یکهو متوجه میشود نه به دنیای او و بقیهشان تعلق دارد، نه به دنیای خودش و تمام چیزهایی که فکر میکرده ساخته. هر طرف که بچرخد، کورس فوتپرینت را برایش میخوانند. همستر خاکی / قهوهای آرزو میکند آنقدر اذیتش کنند که وت تیل بگیرد و بمیرد. انگار طوری بونکرها از دست رفتهاند و طوری چیزی برای از دست دادن ندارد که حاضر است چنین نوشتاری را به اشتراک بگذارد.
برای پتی بور و آن 3 که قوطی اسپری گاز زده شده را از اعماق به طرزی دردآور بیرون کشیدند. شاید اگر صحبت باشگاه نمیشد که پشت سرش شعر آن مرد پست بیاید، اینطوری نمیشد.
بیلی عربدههای آرامشبخشی میکشد و این همیشه زنگ خطر بوده است؛ عین دیسایپلی که لذتبخش شود. عین خالی کردن کارتریجها، اینبار احتمالاً پلازیر و پرپی. بیلی عربده میکشد و من در جواب "چیشده" مربوط به متن کورس آخر فوتپرینت، میگویم فقط یک آهنگ دیگر است و هیچ نشده. ولی عمیقاً بهاش اعتقاد دارم. همه انگار غش و ضعف میکنند، ولی موقع استیج دایو جاخالی میدهند. عین دویی فین.
به کجا؟ به هیچ جا. به هر جا. هیچ اهمیتی ندارد. به اولین جایی که گرفت. مهم هم نیست که جای درستی گیر میکند یا نه.