هرچند دست و پاهایم گزگز میکنند، چشمانم کاملاً باز و به نقطهای خیره است، تپش قلبم کل بدنم را تکان میدهد، دنبال لاک میگردم که دوباره ببینمش. شاید درسهایی که میگیریم، بالأخره روزی استفاده شوند. شاید هم بتوانیم تنها تسک ارل را با موفقیت انجام دهیم.
کمی احمقانهتر از آیرونی امضای رودِس روی دفترچه دیتی. خیلی بیشتر از کمی.