-
هفتاد هشتاد فصل
دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 20:01
دوال هارمونی (؟) اتاق آینهها از همان اول از آن دور دست تکان میداد. اما انگار پیامی از یک حیات هوشمند فرازمینی بهام رسیده باشد. میفهمم که پیام است، ولی نمیدانم چه میخواهد بگوید. توی مغز میرود، ولی نه چیزی بیرون میکشد و نه جایی مینشیند. شاید اگر زمانی بود که تازه هفتاد هشتاد فصل را پشت سر گذاشته بودم، هم پیام...
-
درامیو سوار بر موج هفتاد و دو فصل
شنبه 26 فروردین 1402 16:25
لنگ رو آوردن، بهش گفتن لاکس اترنا بزنه، همزمان با انتشار آلبوم، درامیو هم ویدیوی کامل پلی الانگش رو آپلود کرده (که البته کرک و پرمون ریخت). وِل دان آقای فالک مارموز! :)) +من همینطرفام. مدتهاست دارم فکر میکنم بنویسم، ولی هیچی ازم بیرون نمیاد. به زودی مینویسم باز.
-
زاده شده برای سوختن
شنبه 6 اسفند 1401 11:52
بتب از همان اول میفهماند که پوست زمخت و خشنی دارد و نمیگذارد بهاش نزدیک شوی. ولی از جایی که هفت چهار میشود، متوجه میشوی انگار حرفی برای گفتن دارد. کمکم که اعتماد میکنی، دستت را بهاش میدهی و او هم به تدریج اجازه ورود به قعر خودش را میدهد؛ البته با نالهها و شکایتهای فراوانی از سرِ درد. به درونش که میرسی،...
-
اتاق روبرو سمت چپ، ولی بدون همراه
سهشنبه 2 اسفند 1401 00:13
ارتباطش با واقعیت قطع شده و فکر میکند که فقط لایق قربان صدقه رفتن است. در دنیای وسواسهایش غرق میشود و بدون هیچ توجیهی چهار نوشتافزار را در جعبه پایلوت میچپاند و در چمدان میگذارد. سر و ته جزر و مد را با دبل استروک رول هم میآورد و هیچ چیز جدیدی از مغزش بیرون نمیریزد. سیلور پروفشنال گییر را به دلیل نامعلومی جوهر...
-
توضیحنامه اهداف، پوسته، پتی بور و آن سه
جمعه 7 بهمن 1401 20:37
فقط پوستهای متحرک که حتی با لمس یک انگشت میشکند و فرو میریزد. شبیه وضعی که فرینگ در آخرین لحظات حضورش داشت. اگر زاویه تردیشنال را کمی بیشتر بگیرد شبیه وکل میشود. ولی در ضبط معلوم میشود که یک کرش ابیوزر است و فقط با تجاوز به یک کرش شانزده اینچی میتواند کمبودش را جبران کند. یک کیو فایو یا یک سیلورادو سالهاست که در...
-
قلابتو کجاها میندازی؟
شنبه 1 بهمن 1401 21:07
بیلی عربدههای آرامشبخشی میکشد و این همیشه زنگ خطر بوده است؛ عین دیسایپلی که لذتبخش شود. عین خالی کردن کارتریجها، اینبار احتمالاً پلازیر و پرپی. بیلی عربده میکشد و من در جواب "چیشده" مربوط به متن کورس آخر فوتپرینت، میگویم فقط یک آهنگ دیگر است و هیچ نشده. ولی عمیقاً بهاش اعتقاد دارم. همه انگار غش و...
-
پیرمرد همچنان سر چهارراه بود و آدرس میداد
چهارشنبه 28 دی 1401 20:31
برگشتیم که چیزی از داخل اتاق برداریم. مهندس ت هنوز بیدار و در حال غلت زدن بود. چیزی شبیه این پرسید که مهندس چرا نخوابیدید. مهندس ت هم چیزی شبیه این جواب داد که فکرم مشغول است و غیره و در نهایت هم آهی کشید. شاید کسی متوجه نشد؛ ولی همچون متۀ فولادی یخی بود که در مغز فرو رفت. آقای مهندس ت نه اینطوری جواب میداد و نه آه...
-
جبار عین زاخائف بیشانه میشود، ما جداجدا میپوسیم.
شنبه 17 دی 1401 23:19
آنقدر از دست دادهایم و آنقدر از دست خواهیم داد که نمیدانیم با حجم یادآوریها و خاطرات چه خاکی بر سرمان بریزیم. عین کاپیتان پرایس که به قولش فقط باید با عکسهای سوپ سر کند. فرایند ازدستدادن آنقدر تکرار میشود تا در نسلهای بعد، احساس تعلق و دیگر احساسات بهکلی نابود شود. احتمالاً اینطور نخواهد بود که یا رباتها بر...
-
بیست و چهار قاف و بقیه مهمانها
چهارشنبه 14 دی 1401 16:58
بیرون برف میآید. مهمانها چند دقیقه پیش رفتهاند. جز روشنایی بخاری هیزمی و چند شمعی که روی میز میسوزد، نور دیگری نیست که دیوارها و کف چوبی خانه را روشن کند. میزبان پشت میز مینشیند، نوشیدنی برای خودش میریزد و پس از چند دقیقهای که از رفتنِ مهمانها گذشته، هنوز لبخند بر لب دارد. تلاش میکند با مرور سریع خاطرات...
-
انس با نجوم در خانه - 17: فرود
دوشنبه 12 دی 1401 13:35
-
انس با نجوم در خانه - 16: میانسیارهای
دوشنبه 7 آذر 1401 11:08
-
انس با نجوم در خانه - 15: آرتمیس، یک پیام بازرگانی
چهارشنبه 25 آبان 1401 11:50
-
انس با نجوم در خانه - 14: یک سیاهچالۀ خیلی طولانی
سهشنبه 24 آبان 1401 16:17
-
انس با نجوم در خانه - 13: ناخنک به نسبیت
یکشنبه 22 آبان 1401 12:19
-
انس با نجوم در خانه - 12: یادآوری
پنجشنبه 19 آبان 1401 09:38
-
سیزن دوم انسبانجومدرخانه
چهارشنبه 18 آبان 1401 16:11
هرچند که جنگل قهر خرس را متوجه نمیشود، ولی من همچنان اصرار دارم که بفهمانم. در عین حال، عین بچههایی هستم که با اخم قهر کردهاند و دوست دارند فلان کار را بکنند، ولی مثلاً در ظاهر نمیخواهند. فکر کردم شاید نوشتن درباره موضوعی که خنثی باشد و در عین حال قابل فهم، علاوه بر نرم کردن قضایا، بتواند همین فضای کوچکی را که...
-
مثال نقض قانون انتخاب طبیعی داروین
چهارشنبه 20 مهر 1401 19:13
چهرۀ ندیدهاش را احتمالاً هرگز فراموش نمیکنم. عین پوسترها بود. با لباس و ماسکی مشکی، روی بلندی جدول وسط خیابان ایستاده بود. دست راستش، شال مشکیاش را صاف در هوا نگه داشته بود. چند نفر در پیاده رو نگاهش میکردند. اجرای مسترآوپاپتز اسکات دیویس را خفه کردم. یواش یواش عضلات شکمم منقبض شد و رو به جلو خم شدم. زانوهایم صاف...
-
شبح اپرا، آنتروپی افزاینده و پاشش
پنجشنبه 14 مهر 1401 19:50
میدونم که تِم آهنگ خیلی متفاوته و اصلاً داستانِ قصه یه چیز دیگهست. ولی خودِ آهنگ همیشه یه حس اندوه سردی آمیخته با نگرانی برام داشته. در حال حاضر هم کاری به این ندارم که للوید وِبِر دزد بوده یا چی. ولی در شرایط فعلی که از قضا اشکم هم د م مشکمه، ویدیوی این اجرا نفرت و غم سنگینی رو آپدیت میکنه. با نگاه کردن به...
-
آه ای غدد!
شنبه 9 مهر 1401 21:49
بلاگاسکای که انگار کلاً یه جزیره خودمختاره. انگار شهر در امن و امان است، آسوده بخوابید. قالیشویی زعفرانیه و تعمیر پرینتر هم که همواره در صدر وبلاگهای آپدیت شده هستن. ببخشید وسط این حال و اوضاع ولی چرا چنین واجاینا پوئمی با این ادبیات لجنمال باید تو وبلاگ نوشته بشه؟! تمریییین آخه؟!؟! لینک
-
با اینا این روزا [ی بالزی] رو سر میکنم
سهشنبه 5 مهر 1401 19:03
نمیدونم چمه که چاک دهنم باز شده و همش میلقه. :)) خلاف تمام کارها و برنامههایی که واسه خودم ریخته بودم که تو این تعطیلات انجام بدم، نشستم هاردمو شخم میزنم و آهنگ گوش میدم؛ بلکهم بتونم یهکم تمرکز کنم. ترکیب آهنگهایی که پیدا میکنم خیلی جالبه. یه لحظه از ذهنم گذشت که چیزایی رو گوش میدم، آپلود کنم شاید یه...
-
ما در جاده خوشحال نیستیم، آقای بریول.
یکشنبه 27 شهریور 1401 00:07
تماشای رقص کابلهای شکمدار کنار جاده جالب است. انگار سه چهار تا کابل به آرامی سقوط میکنند، آرایششان عوض میشود، دوباره اوج میگیرند تا به دکل بعدی برسند. بارها و بارها تکرار میشود و هر بار هم چیدمانی جدید دارند. کابلها در ترکیب با دشتهای نیمه سبز مطلقاً خالی و تصاویر تمام آدمهایی که به هر طریقی رفتهاند، حسی...
-
همچنان درگیری - مقدمه
جمعه 18 شهریور 1401 10:07
باشه تا بعد بهتر بنویسم. سنگینی مهمونیتون عین بیست و شیش اکتبر بود. همون شب چیزی حس نشد و انگار یه فیلم داشتیم نگاه میکردیم؛ ولی فرداش با صدای ممتد کار کردن مغز و رد شدن تمام تصاویر باقیمونده از اول زندگی شروع شده. هنوزم اگه سردت باشه، من کاپشن آدیداسمو میدم بهت. مهم نیست که بقیه فک میکنن لوسی.
-
کمبود خواب
سهشنبه 15 شهریور 1401 17:07
یک گره تورپیدویی به زیباترین شکل ممکن باز شد. بعضی مواقع درست است که گذشته را نباید هم زد و دستکاری کرد؛ اما گاهی هم با انگولکی ناخودآگاه، همهچیز زیباتر و شفافتر میشود. رانگسایدِ همیشه سنگینی که در عین خشانت، نسیم صبحگاهی لطیفی را همراه خمیردندان با خودش میآورد، دیگر سنگین نیست. هرچند که هنوز گنگ و مبهم بودن...
-
نبرد رگاو و آهنگها
دوشنبه 7 شهریور 1401 20:57
ترکیب عنمیاینساید و پیادهرو ضلع شرقی همیشه کار میکند؛ مخصوصاً اگر نزدیک غروب و هوا هم شبیه اوایل پاییز باشد. همان موقعهایی که همه چیز بعد از چندین ماه دوباره شروع میشد و من دائم در ذهنم نُه را با هفت جمع میکردم. همان موقعهایی که مشغول بهآبدادن تاجگلهای مجلسی متعدد بودم و نمیفهمیدم دارم چه کار میکنم. بعد از...
-
تلهپورت دردآور از جایی میان ابرها تا گوشه اتاق
دوشنبه 17 مرداد 1401 21:07
ویلیامز خودش اسطورهای بود؛ اما لابد انیستون فکر میکند که اوه، او کسی بود که سر من داد زد که جعبه دستمالکاغذی را بهاش بدهم. در حالی که میلیونها نفر حاضرند دست و پایشان را از دست بدهند تا او را از نزدیک ببینند و احتمالاً به تمام آن اکیپی که خودشان هم وزنههایی هستند، حسودی میکنند. پدر و دخترش هم در اسکالید مشکی...
-
رصدخانه کیتو
جمعه 14 مرداد 1401 16:21
طی یک حرکت انتحاری، تصمیم گرفتم متن معمای مورد نظر رو اینجا و بهطور موقتی منتشر کنم. ایده این تیپ معما پارسال همین موقعا به ذهنم رسید؛ در همون حالتی که باید به n تیکه مساوی تقسیم میشدم. نمیدونم چطوری تو اون وضعیت به ذهنم رسیده بوده. این یه نسخه دیگه از همون ایده پارساله، با کمی تغییر. قراره به دست یکی از معلمهای...
-
جناب پاپا، ما درگیریم و تنها.
پنجشنبه 30 تیر 1401 09:37
انگار فقط وقتش که برسد میفهمی چه باید بنویسی. در یک کره آسفالتی خیلی بزرگ معلقم. پوسته کُره دهها متر فاصله دارد و تصاویر و صداها عین فیلمهای کوتاه به پوسته کُره چسبیدهاند. تمام صداها و تصاویر خیلی گنگ و مبهماند؛ جز ترکیب ریف دمجینک و حرکت پالم/پام دست راستش که میوت میکند و از همه نزدیکتر و واضحتر است. اما وارد...
-
با من در جهنم قدم بزن
سهشنبه 24 خرداد 1401 22:48
یا "جوردیسون حیرتی - 2" . صدای یکی از فروشندهها میآمد که داد میزد "بنزین خالص فقطططط لیتری هزار تومن. آقایون خانوما جنس و کیفیت رو ببینید، مورد پسندتون بود تهیه کنین. کارت خوان هم موجوده." مردم خیلی عادی برخورد میکردند و حتی بعضی برای خرید بنزین عجله هم داشتنند. مردم بنزین را در بطری آب معدنی...
-
تمام بخشهای ممنوع و سیاه
یکشنبه 15 خرداد 1401 23:55
به وبلاگی برخوردم که ظریف، زیبا و تحریکآمیز بود و دوباره تمام تصاویر سیاه و سفید یک ورزشکار را زنده کرد. اما میتواند داستانی متفاوت، بیمار و بسیار کثیف هم داشته باشد. باتوری پس از سومین اتوی داغ و نگهداشتنش تا زمان تلف شدن زن بیچاره، به خدمتکارانش میگوید که اولاً پنجرههای بلند قدی سالن تاریک را باز کنند تا بوی...
-
دمجینک - پریستر و پسرک ماتحتی
جمعه 30 اردیبهشت 1401 21:46
خب خب. بیایید. گاهی جهت تلطیف فضا لازم است پستهای مفرح و مسخره هم داشته باشیم. چند روزی است که در فکر چیزی شبیه "جوردیسون حیرتی" هستم، اما هنوز سوژهای بهاندازهکافی مناسب نیافتهام. فلذا این بار با یک پست تحلیلی شبیه "بلکند دیترویت – آخرین شب قرن " با شما هستم. این پست حاوی الفاظی است که ممکن...