I say no [3 quarter rests]

با اکراه به دروغ‌ها و حقایق گوش می‌کنم و از گروو کالیوتا حرصم می‌گیرد. انگار که حقیقتی مبرهن و چندشناک را با دروغی نه‌چندان پیچیده و هوشمندانه پوشانده است؛ دروغی نازک و کم‌جان به کوچکی و کم حجمی اسنر پیکولویش.

به این فکر می‌کنم که همچنان همان دَوّاج سابق است؛ بسیار جاخالی دهنده. در مواقع ضروری گم و گور می‌شود. در تعلیقی جانکاه زندگی می‌کند. می‌گوید اخیراً چیزی خِرش را گرفته که در حال فرار ازش بوده و تصور می‌کرده حل شده است. می‌گوید تمام چیزهایی که به امید بهبود ازشان فرار کرده بوده، دم در منتظرند. قسمت تهوع‌آور ماجرا آنجاست که با مظلومیت ابلهانه‌ای تعریفش می‌کند و خودش را کم و بیش قربانی نشان می‌دهد. با همان مظلومیت ابلهانه می‌گوید در هیچ مَقطع و کاری آنقدر جدی نبوده که مسئولیت چیزی را قبول کند که اگر می‌بود، احتمالاً جای دیگری زندگی می‌کرد یا خط و خطوطی داشت. با وجود همه این‌ها، بی‌تفاوتی عمیق در چهره‌اش موج می‌زند.

بعد از گذراندن چندین هفته پر فشار، چیز زیادی یادم نمی‌آید و سختی‌ها طوری رد شده که انگار از اول وجود نداشته است. شاید در چهره من هم بی‌تفاوتی عمیقی موج بزند. اگر من هم شبیهش بشوم، همه چیز را توجیه کنم، بگویم تقصیر من نیست و خلقتم از اول ایراد داشته چه می‌شود؟ اگر فرار کنم و جاخالی بدهم، اگر ناخودآگاه روی واقعیت‌هایم را با دروغ‌های دم‌دستی و احمقانه بپوشانم چه؟ نمی‌خوام آنقدر متناقض باشم که بگویند نمی‌شود بخواهی و نتوانی. نمی‌خواهم به پشت سرم نگاه کنم و ببینم که سایه‌ام دنبالم می‌آید.

 

* پست قبلی به این دلیل که گویا سوءتفاهماتی ایجاد کرده بود، پاک شد. :دی

نظرات 7 + ارسال نظر
شهرزاد دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 20:15

به اسطوره‌های موسیقی اهمیت نمی‌دی دیگه مشکلت اینه

یگانه کاورکُن تمام اعصار! :))))))

شهرزاد یکشنبه 2 مهر 1402 ساعت 17:45

به هیستوری مکالماتمون در تلگرام مراجعه شود.

چطور یادم رفت؟؟

شهرزاد سه‌شنبه 28 شهریور 1402 ساعت 21:03

البته اینم حرفیه مورگانا. بهتره گربه رو دم حجله بکشیم
خب دارا جون، عذر می‌خوام، دال عزیز :)))) کی بریم خرید هانی؟ منم یه تی‌شرت صورتی و یه کلاه نیاز دارم راستی :))))))))

برین تو کوچه خودتون بازی کنین ببینم :)))
کلاه چیه این وسط؟

Morgana دوشنبه 27 شهریور 1402 ساعت 12:08

والا خدا خیرت بده منم همینو می‌گم شهرزادجون :)))
درباره‌ی بدن‌نما هم هر چی خودت صلاح می‌دونی همونو انجام بدیم. فقط به نظرم عروس همین اول کاری پیه همه چیو به خودش بماله بهتره! :دی

دال جون تو لباس مباسی چیزی نمی‌خوای من و شهرزاد بگیریم واست سر راه‌مون؟ :))

کوفت! :)))

لباس بالماسکه اینا چیزی سر راه هست؟

شهرزاد سه‌شنبه 21 شهریور 1402 ساعت 21:10

مورگانا جون آخر هفته بیا بریم بگیریم لباس سلیطه‌ای‌هارو. ولش کن این یه چیزی می‌گه خودشم نمی‌دونه. بدن‌نما نگیر فقط! عروس ممکنه قهر کنه بره!

هیییچی دیگه...تیم شدین! :))))

Morgana یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 14:13

منم همینطور حتی! :))) [دست از سرت برنداشتن]

زیرزیرکی کاراشو می‌کنه بعدم الکی می‌ره تو فاز انکار :))
کییلیلیلیییییییییییییییلییییی :))
مبارکه مبارکههه! بیا اینورو قرش بده، حالا اونورو قررررش بدهههه :))

کِی برم لباسِ خوشگلِ سلیطه‌ایِ بدن‌نما(!) بگیرم؟ :دی

بابااااا چتونه! :))))
انکار نیست، تکذیبه. :))

اونو هر موقع [از آب] بگیری، تازه‌ست. :دی

شهرزاد جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 22:14

اوکی ولی من دست از سرت برنخواهم داشت

هرچقد دلت می‌خواد بگو :))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد