مسخرهست که بخوایم درباره اتفاقی که اون سر دنیا بین چند نفرِ ظاهرن بیربط افتاده و سرش توافق کردهن، چیزی بنویسیم. همونقدری که نوشتن درباره کیلمیستر مضحک و همزمان موجه هم بود البته. اینم موجهه قاعدتن. دلیل خوبی هم هست که از لقب وارآنسامبل رونده دیگه استفاده نکنیم.
اولین بار تو یکی از برنامههای جسی جیمز بود که بارون خون(!)شون رو دیدم. شعورم کمتر از اونی بود که ببینم چی کار دارن میکنن و عین بقیه، فقط فکر کردم که دیوونه و خطرناکن. کلی طول کشید تا بیگ فور اتفاق بیفته و هیتورلدوایدشون بشه استراحت مغزی بعد از کلاسای سنگین گرانمایه و رکورد پرتکرارترین آهنگ روزانه رو بزنه؛ بالای ۵۰ بار. اون موقع، پلیر اندروید ورژن ۱ هنوز ریپیت نداشت (یا حداقل من بلد نبودم باهاش کار کنم!) و واسه همین سه بار کپیش کرده بودم. به نظرم بهترین کشف تمام ادوار تاریخ بشریت رو انجام داده بودم و خب اثرش هم در اقصی نقاط کارام معلومه.
انگار دوستت بخواد بره و یه تیکه از خودتو با خودش ببره. هرچند که تیکهی مربوط به من، قبلتر از این قضایا کنده شده بود و وقتی هم که فهمیدم طراح لوگو بوده و به طور همزمان چپدست هم هست (که به طور ناگهانی همین الان که درامکم هیتورلدوایدشو دارم میبینم، همه اکسنتهای دست چپش به طرز معجزهآسایی توجیه میشه)، اوضاع خیلی رقیقتر و تأمل برانگیزتر هم شد. ولی خب به هر حال چیزی از ناراحت کننده بودن این اتفاق کم نمیکنه. اینکه صدایی که شنیدی و روت تأثیر گذاشته بخواد ساکت بشه، حس عجیبی داره. با فکر اینکه اینکه کسایی که به کارات جهت دادن بخوان سازو زمین بذارن و چهارگوشه استیج رو ببوسن و کنار بکشن، انگار پشتت خالی میشه.
یه روزی از استیج راک ام رینگ بالا میریم و برای همه اینایی که تا او موقع دیگه هیچکدومشون نیستن، تریبیوت اجرا میکنیم. اگه لااقل زنده مونده بودن، طی یک حرکت فوقالعاده نمادین و خفن، استیکها رو جلوشون میذارم زمین و اجرا رو تموم میکنیم.
غمت نباشه. آلتربریج هست در عوض. D:
میزنما! :))