دیسایپل و انتهای آخرین بریج ماقبل کورس آخر لردزآوسامر، همیشه در آدمهای عصبانی فرو میرود.

تِن، دیسایپل و احتمالن ایمپلود و ریپنتلس و غیره، می‌شوند جایگزین همه چیزهایی که آدم می‌خواهد تایپ کند و شش دور دور خودش می‌زند و آخرش هم به بک‌اسپیس قناعت می‌کند. می‌شوند جایگزین حرفهایی که خستگی را باید از جان آدم بیرون بکشند. خستگی آدم خسته‌ای که باید به نیکی مشاوره بدهد و گوش باشد، باید نگران این باید که مبادا کرش هجده زیادی سر و صدا کند، باید با تویین‌های کثافتش کنار بیاید، باید نگران این باشد که نکند کسی ناراحت شود از اینکه از رجن راز تا حالا اسم رمزیش نیامده است، باید به عالم و آدم جواب پس بدهد که چرا و کجا و چطور، باید از همه غرغر بشنود که چرا فیلان و چطور آنجا و غیره، باید در فضایی باشد که اشکال ندارد فیلمی با بازی یک مشت بچه، طالبان را به تصویر می‌کشد و اعصاب آدم را خرد می‌کند پخش شود؛ ولی ناتیرِ کانینگ‌استانت می‌شود چیزی که احساسات خواننده تحت تأثیر جمعیت [و در نتیجه بیخود] است [و نباید تماشایش کرد]. عین آننیمدی که ماتحتمان پاره شد و جانمان ازش مسافر، در نهایت هم شد چیزی که "بخشی از احساسات آدم را تحت تأثیر قرار می‌دهد که خوشایند نیست".


کاپ ناخلف‌ترین و ترسوترین فرزند هم می‌رسد به اینجانب.


*چقدر عجیب که از مانسوری و بی‌بی‌اش و حال غریب بعدش با بلابیل چیزی ننوشته‌ام. 



پی نوشت: منظورتون چیه که نصفتون وبلاگاتونو رمزدار و فیلان کردین؟ میخواین بلایی که هر دفعه موقع شنیدن نعره آخر خواننده فینترول سر مهندس تو ذهنم میاد، سر شما هم بیارم؟ 

نظرات 1 + ارسال نظر
kilgh شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 00:01

من لایک دادم به پی نوشت. والّا به نظرم منظورشون قطعا مبارکه؛ فقط ما ها یه ذرّه درک نمی کنیم. حس می کنم یه ویروسی چیزیه یهو اپیدمی می شه. جون همین وبلاگم روانی می شم اینجور می کنن بچه ها، تو صدای من باش!
اصن همون بلایی که موقع شنیدن نعره آخر خواننده ی نمی دونم چی چی سر مهندس تو ذهنت می آد رو سرشون بیار. یک رای موافق از طرف من.

آهان گفتم لایک دادم به پی نوشت چون بقیه ش رو نفهمیدم.نمی دونم خیلی غریبه این حالتم، نمی تونم با یکی دو بار خوندن بفهمم حتّی از چی نوشته شده پست های اینجا حتّی. حس می کنم یکی از این کتاب هاست که باید زیر کلمه های جدید هر فصلش خط بکشن و بگن این عبارت یا کنایه در این خط به معنای فلان!
رو راست باشم کاملا حس نفهمی می کنم می آم اینجا.
یه بارم بچّه بودم یه درس ریاضی رو نفهمیدم زدم زیر همه چی جلو یه تریبون سی و اندی نفره زدم زیر گریه که عررر چرا من نمی فهمم این لامصبو بعد معلّم ریاضی اومد جمعم کرد! تهشم باز نفهمیدم و اجباری مثل بز کلّه تکون دادم چون حیوونکی سه بار توضیح داد ولی من باهاش موافق نبودم و دلم براش سوخت و خلاصه گریه م بند اومد. تا آخر اون سال هم همه ی بچّه ها وقت و بی وقت ادامو در می آوردن و یه دستشونو به چشماشون می گرفتن و می گفتن "من نمی فهمم" و اره خلاصه اسیری شده بودم رسما! ( فکت دو نقطه دونقطه:: الآن خوشحالم این خاطره ی شرم آورم رو با یکی به اشتراک گذاشتم. آخیش.)

مشکل هم از نویسنده نیستا (قطعا قطعا)، حس می کنم باید اطّلاعاتم خیلی بالا باشه تو زمینه ی موسیقی غربی طوری حداقل وقتی اینجا رو می خونم و آماده نیستم هنوز. حالا ایشالّا قسمت شه بزرگ تر شم بفهمم یه روز. ؛)

ولی نکته مثبتش اینه که پست هایی که قدیم تر نوشتی رو نسبی می تونم بیشتر درک کنم، به جاش از پستای قدیمی ت جایزه می دم به خودم گاها.

و آقا! واقعا ما رو شرمنده کردی، یعنی می آی یه لطفی می کنی توضیح می دی درباره سوالی که پرسیدم و بعد تهش اون همه ببخشید و فلان اینا می ذاری تو دامنم. این همه افتادگی از کجا می آد آخه.
بگیر ک الآن اومدم به تعداد ببخشید هایی که اون تو تایپ کردی ببخشید پست بدم نمی شه ک رو دستم بمونه:
۱)ببخشید ۲)ببخشید ۳)ببخشید!
همین دیگه.
مرسی به نظرم لازم و کافی بود اطّلاعاتی ک واسم فرستادی.
برم یکم سرچ نجومی کنم، باز مزاحم می شیم حالا...

:)))))) چقدر کامنت!
به چیز خطرناکی رأی دادی. اون بلایی که سر مهندس میاد، خیلی وحشیانه‌تر از چیزیه که فکرشو بکنی!

خاطره شرم آور چرا؟! بامزه بود که! :)) نه بابا مشکل از فرستنده‌ست قطعاً؛ به گیرنده دست نزن.
میدونم نوشته هام غیر قابل فهمه. دلیلش هم اینه که جونم درمیاد تا بخوام دو کلمه حرف بزنم و فی‌الواقع، خوب نوشتن رو بلد نیستم. یه موقع‌هایی دیگه همه چیز خیلی شدید به هم گره می‌خوره و پردازش و توصیف قابل فهمشون، از تواناییم در اون لحظه خارجه. یه بخش زیادی از چیزایی که می‌گم، تو مغزم اتفاق میفته. ولی با همه این اوصاف، فکر کنم ناخودآگاه از یه سری قالب تکراری پیروی می‌کنم که دستمو خیلی زود روو می‌کنه؛ ربطی هم به اطّلاعات از موسیقی غربی نداره واقعاً. :))
پشتکارت در خوندن پست‌های قدیمی علاوه بر اینکه ستودنیه، شرمنده می‌کنه! مرسی مرسی.

در نهایت هم دشمنت شرمنده بابا. افتاده هم خودتی. یه ببخشید هم اضافه داشتی فکر کنم. :))
خواهش می‌کنم. در خدمتیم به هر حال!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد