در حالی که گوش چپم به شدت درگیر هایهت پدالهای عصبی و بیدلیل عَسَسین میوز است و دارم به این فکر میکنم که در آن فیل مریض بعد از ریف اصلی قاعدتن از سینگل پدال استفاده شده، به یک ققنوس تحسین برانگیز حکاکی شده مینگرم و سعی در عادی جلوه دادن اوضاع دارم. انگار نه انگار یک عالمه کار و زبان دارم و پنجاه و خوردهای روز است که هیچکدام را انجام ندادهام. انگار نه انگار که پنجاه و خوردهای روز است که فقط با خودم بودهام و مغزم درگیر این است که مهارت کنار آمدن با خودم را باید بیاموزم و واجاینا پوئمهای فلسفیای از این دست. به روی خودم هم نمیآورم که سهمیم عباچ و ذولی، ناخواسته در پاچهام رفته و باید بروم با چیزهایی سر و کله بزنم که خاطرات مهمی را با سرعت و شدت عجیبی یادآور میشوند و دلم بخواهد پرت شوم در آن زمان و دوباره درس بخوانم و دوباره تفاوت واکنشهایی با دلتا جی ِ منفی، صفر و مثبت را بفهمم و درباره نوسان و لولههای صوتی و غیره بیشتر بدانم. تازه، سوردین را هم نادیده میگیریم. با وجود اینکه من و حمید اچپی میمون صدایش میکردیم، نمیدانم چه شده که الان جانکاه و اعصابفرسا شده.
همه اینها را که کنار هم قرار بدهید و برای نادیده گرفتنشان انرجی صرف کنید، دیگر چیزی نمیماند که بخواهید برای ایده دادن روز نجوم مصرف کنید. خستهتر از آنی میشوید که بخواهید به فکر ساخت چیز جدیدی باشید. همان قصه چرخاندن شیطانک و قل دادن توپ روی اسپندکس و ول کردن تیله روی صفحه شیاردار که اگر امسال هم کسی بیاید در مورد یکی نبودن مساحتها و نسبت حرکت مفتولها زری بزند، اگر حوصله داشته باشم همانجا قهوهایش میکنم.
بگذریم. فکر کنم الان دفعه شانصدم است که عسسین دوباره دارد از اول پلی میشود. آدم باید برود پی کارش.
عه واقعاً؟ چه حیف! پس من برم وبلاگ یه گیتاریست پیدا کنم که درامر آبه :))))
انقدر گوش بده تا پرده صماخت پاره بشه اصن!
بدو ها تا پاره نکردم توپ موپتو! :)))
نچ نچ کودوم از خدا بی خبری خواسته assassin بزنی حالا؟
عه عه خیلی خوش اومدین پس!
صرفن داشتم گوشش میکردم. کسی نخواسته، منم قرار نیست بزنمش اصن ! :))))