انس با نجوم در خانه - 20: دنباله‌دار سوچینشان اتلس، یک پیام بازرگانی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انس با نجوم در خانه-19: رصد سیاره‌های داخلی و خارجی، ماهواره‌های زمین ثابت و نقاط لاگرانژی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انس با نجوم در خانه - 18: آیا آماتور، کم‌سواد است و علم ستاره‌شناسی، به درد نخور؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انسبانجومدرخانه جدید

پشمام ریخت از اینکه دیدم فصل اول انسبانجومدرخانه مال سال 97 بوده.

فصل دومش رو وسط اتفاقات سال 1401 نوشتم، به این امید که بتونم ذره‌ای ذهن اطرافیانم رو از اتفاقات روزمره منحرف کنم و استراحت خیلی کوتاهی به روح و روانشون بدم که البته فکر می‌کنم چندان هم موفق نبودم.

الان در وضعیتیم که به دلایل متنوع و پیچیده، تهِ تمام علایق و فعالیت‌هام به زور نقطه گذاشتم که ببندمشون. ولی تصمیم گرفتم با وجود نقطه‌ای که فعلاً تهِ علاقه‌م به نوشتن گذاشتم، فصل سوم رو شروع کنم؛ با همون نیت فصل دوم. می‌ذارم همینجا باشه که هر موقع حوصله‌تون سر رفت و یا حس کردید سر و کله زدن با آسمون می‌تونه به احوالاتتون کمکی بکنه، بخونید و شاید یه‌کم حواستون از روزمرگی‌ها پرت بشه. طبیعتاً  در "برچسب" انسبانجومدرخانه به قسمت‌های قبلی دسترسی دارین.

رفع نقص تلسکوپ هفت هشت ده هزار دلاری مرکز علوم رو به فال نیک و آغازی برای فصل سوم می‌گیریم؛ باشد که ادامه‌دار و خوب باشد.

طبق روال و به پیشنهادِ -فکر می‌کنم- تکتم (؟) هر قسمت رو رمزدار می‌نویسم. نه به این دلیل که محرمانه‌ست یا چی. به این دلیل که ترجیح می‌دم کسایی بخونن که واقعاً می‌خوان بخونن. نه اینکه کف زمین بریزم و هر کی داشت رد می‌شد یه ناخونکی بزنه یا حتی احتمالاً حواسش نباشه و پاش بره روش. همین. فلذا هرکسی خواست بخونه، لطفاً بگه که رمز رو براش بفرستم.

پیشنهادها و نظرات شما رو با بازترین آغوش پذیراییم.

1403/06/30


توضیح: همونطوری که متوجه شدید، این پست ثابته.

یادداشت دم‌دستی شب درخشان کاروانسرا

این هم از آن چیزهایی است که باید ردی ازش ثبت کرد، پیش از آنکه به دلیل فراز و نشیب‌های روزگار، ریده شود به‌اش.

لانچ‌پد خوب بود. بالای سرش نبودم که از نزدیک شاهدش باشم، ولی همینکه دست دو نفر از دوستان دقیق و با وسواس بود و کار را خوب انجام دادند، خوشحالم.

نقشه گنج خوب بود. با اینکه ایده نشانه رفتن هشت لیزر به سمت بال راست دجاجه همزمان با "هی"‌های آخر بیابان بی‌کران بسیار احمقانه‌تر از چیزی بود که به نظر می‌آمد، اما در کل بد اجرا نشد.

آسمان طبق معمول بی‌نظیر بود. حتی با این وجود که کمی ابری شد.

تجربه متفاوتی شد. شگفتی دو سال قبل را نداشت که شانزده نفری وگا را نشانه رفتیم و اشک در چشممان حلقه زد و فکر کردیم نسلی هستیم که همه چیز را نابود می‌کنیم. تنش و استرس سال گذشته را نداشت که اصلاً نفهمیدیم چه بود و چه شد و "آخرین ساله، لذت ببرید" در عمق جانمان نفوذ نکرد. بیشتر حس حفظ سنگر را داشت؛ انگار با آخرین قدرت تلاش می‌کنیم که میراث رفتگان را زنده و پویا نگه داریم.

اگر نقطه‌ای که برای انسداد خروجی‌ها گذاشته‌ایم به‌موقع برداشته شود، شاید بشود دقیق‌تر درباره‌اش گفت. اگر نه، باکی نیست. جایی در گوشه ذهنمان نگهش می‌داریم تا اثربخشی‌اش تمام و به کلی فراموش شود.

باز اگر نقطه به موقع جابه‌جا شود، شاید فصل جدید انسبانجومدرخانه را به حل معماهای سر نخ و نقشه گنج اختصاص بدهیم.