دایرۀ کارهای قابل انجام –حتا مثلن تعامل با غفوریِ ستاره- محدود و محدودتر میشود و به قول نیما جی که میگفت موزیک سنگین را اینجا خیلی راحتتر میشود گوش داد و هضم کرد، فرکانس اکسترممهایی که با دیسایپل یا نعرههای بیلی قابل گذر هستند، دارد بیشتر میشود. وقتهایی هم در این اکسترممها هست که آدم در جنینیترین، ظریفترین و عقدهیمحبتترین حالت قرار دارد و دنبال یک چیزی میگردد که از خودش مفیدتر و بهتر باشد و بعد با همان چیز، شروع به سوراخکاری اقصی نقاط کند؛ میخواهد رفیق دوران دبستان باشد، عضو تیم نوجوانان مهرام یا حتا راننده پاژن. هر چیز یکطور سوراخ میکند،این آخری هم با یادآوری دیر بودن مسائل ابتدایی و غریزی بشری. خیلی ابلهانه است، ولی متۀ الماسه دارد و مود چکشی. مخصوصن که میتواند حرفش را بزند وقتی بهنظرش تقسیم مخارج ناعادلانه است. مخصوصن که پسلرزۀ نتایج برقراری ارتباط فریز شده با سیاح هم همچنان هست و همه چیز به هم مربوط میشود؛ حتا انتشار کشگان و حاضر شدن زمانقصه که اشک شوق به چشم میآورد هم نمیتواند چندان مؤثر باشد. اگر بغم هم به همین منوال بخواهد پیش برود و مخرب باشد، میشود مطمئن شد که امیدی به بهبود اوضاع نیست.