خب میدونید، قضیه از این قراره که من برای کی مینویسم؟
چرا باید بنویسم اصن؟ مگه فرقی داره؟ نه.
چه کاااریه خب.برمیگردم به ادیشن قبلی.
با این که هنوز ار اتفاقات اطرافم حرص میخورم و تمام آدمها (تمامشون، فرقی نمیکنه) رو اعصابم میرن، ولی مسکّنم اونقدر قوی بوده که تا اطلاع ثانوی از نشست کردنم جلوگیری کنه.
بالأخره موفق شدم شیش صفحه در موردش بنویسم. به دلیل جزییات بیش از حد که قطعاً براتون حوصله سربره، فرازهایی ازش رو باهاتون در میون میذارم اگه که دوست داشته باشید. گفتم شاید جالب باشه که قضایا رو از اینطرف ماجرا بخونید.
پاراگرافها ربط چندانی به هم ندارن چون تا حدودی بدون فکر قبلی تراوش شدهن. با ادبیات آدمیزاد نوشتهم. به زودی هم برش میدارم از بسکه که خودشیفتگی توش موج میزنه.