و به اذن خدا، آلبوم ویلتوپاور و به خصوص دِ رِیس قارچ عنمی نازل (لیک) شد تا مثل همان جریان پلاسمایی داغ برود توی مجراهای مغز و همه جا را تمیز کند و لااقل شبیه مسکّنی موقت عمل کند توی این موقعیت. هرچند که بتها را به پتک تبدیل میکند و به سر میکوبد و از محصولات فرعیش (که حداقل فعلن قابل تحملتر از چهل تکه رونده است) این است که به طرزی دردناکی یادآوری میکند که هیچ جفت مناسبی هرگز پیدا نخواهد شد که بتواند با چنین چیزی هد بزند یا جملالت وِرسهای گویینگتومکزیکوی موتورهد را یکی در میان با هم پاسکاری کنید یا با ماختکامپف به حالت مسخره بازی کُردی برقصید و غیره.
مهم نیست که همین دِرِیس میچسبد به این لحظات و بعدها لابد هردفعه که گوش داده شود یادآور این موقعها خواهد بود (مثل رانگسایدی که بعد از یک سال – از سدره سازه فقط یک سال میگذرد؟! – همچنان یادآور نیاسر و بیمه / انا اعطیناکَ است و ساعت هفت صبح که با آن قیافه وحشیطور طلب خمیردندان میکرد)؛ مهم این است که لااقل میتواند حواس را کمی پرت کند و آدم را سر جایش بنشاند.