پرکردگی دکتر کوثری هم دقیقن همین الآن باید خراب شود

تمام شد. این هم رفت توی همان گودال پر از جسد. من ماندم و حوضم و مسأله‌ی حل کردن معادلات آدم‌ها، به اضافه پنیک‌های قدیمی بعد از دانشگاه و صد البته، پنیک جدیدی که بعد از سدره سازه ایجاد شده و لحظه به لحظه ترسناک‌تر می‌شود. تازه میتوانیم کادویی راهم که خانواده دادند و نشانه از بین رفتن آخرین سوسوهای امیدواری به بچه‌شان و خالی کردن کامل سنگر بود، در راستای همین پنیک دومی در نظر بگیریم که توی دل آدم، خالی‌تر و داستان، ترسناک‌تر شود. آنقدر ترسناک که خرید کابل برای میکروفون‌ها هم استرس‌زا شود؛ مبادا یکهو یک چیز خرابی از این وسط در بیاید یا نشود صدا گرفت و هزار عذر و بهانه دیگر. نکند یک شکستی از توی این هم در بیاید عین همه چیزهای دیگر. عین انبار، که معلوم نیست تهش چه می‌شود. عین سدره سازه، عین بیمه/کوسن/انا اعطیناکَ یا هر کوفت دیگری، عین داتم که سرنوشت ناجوری در انتظارش است، عین همه چیزهای دیگر. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد