رانگ روم

یک اتاق خیلی کوچک باید باشد؛ یک چیزی در مایه‌های کمد ِ آکوستیک شده‌ی اتاق ارسلان وثوق. یک جوری که یک نفر بتواند نیمه درازکش بیفتد تویش. یک دیوار اتاق باید شیشه‌ای باشد (با این تصویر کم کم از کمد اتاق وثوق تبدیل به آن اتاق کوچک شونده‌ی فیلم ساو (به سکون و) نمی‌دانم چند می‌شود)، دو تا اسپیکر خیلی وات هم باید کار بگذاریم توی دو تا دیوار باقیمانده که دقیقن کنار گوش‌های آن آدم نیمه درازکش قرار بگیرند. رانگ‌ساید ِ استرپینگ‌یانگ‌لَد ِ جدید الکشف را به مدت یک ساعت با صدایی که در خرتناق بلند شده برای آدم آن تو پخش کنید. بعد آدم‌های مختلف را بیندازید آنجا و شکنجه شدن صوتیشان را ببینید. می‌خواهد سید و سادات و اولاد پیامبر باشد، می‌خواهد توسانی سوناتایی چیزی باشد، یا روبالشی‌ای ملافه‌ای چیزی یا هر آدم دیگری که دلتان می‌خواهد. آها، شاید هم کوسری، کوسنی چیزی، یا اصلن همان گرگینه‌ی احمقانه. هر گهی می‌خواهد می‌تواند باشد. تماشای چنگ زدن به دک و دهن و گوش‌هایشان اتفاق جالبی باید باشد. این می‌شود تمام آن چیزی که من از همه‌ی آدم‌های دنیا طلبکارم و چون نیرو تقسیم بر مساحت می‌شود فشار، این است که فشار روی این بندگان ِ گه خدا زیاد می‌شود. من انتظار ندارم هر کسی انتظار دارم بشود، ولی دیگر می‌توانم انتظار داشته باشم که لااقل یکیشان یه ذره بشود که. همین هم نمی‌شود. نمی‌شود، بعد آهنگ می‌شود مته و فرو می‌رود توی بقیه.


سرم را بالا آوردم، دیدم پسر روبه‌رویی -که فکر کنم ادیشنی از خودم از دنیایی موازی بود- نگاهش را دزدید و یک جوری انگار جلوی خنده‌اش را گرفت. به دو سه دقیقه‌ی گذشته فکر کردم و هر لحظه بیشتر به‌اش حق دادم. حرکات شست و انگشت میانی دست راستم که در تلاش برای ادای لاین دست  چپ و پای راست درامر استرپینگ‌یانگ‌لد خیلی اغراق آمیز و دیوانه‌طور بود؛ احتمالن حرکات پایم برای تقلید یک سری از ضرب‌های آهنگ هم همینطور. از خودم خجالت کشیدم و بدم آمد. کار احمقانه‌ای بود؛ ولی دیگر کاریش نمی‌شد کرد. خیلی وقت است از سعی در بزرگ شدن دست کشیده‌ام انگار.


 

*آهنگی به تندی همین رانگ‌ساید اگر کاتالیزور باشد، یک جای کار می‌لنگد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد