از آنجایی که روی پیشانی من از اول خلقت چیزی شبیه به "گاو" یا "بیشعور" یا چمیدانم، هر گهی نوشته شده است، آدمهای اطرافم همگی با یک اتفاق غریب میروند و محو میشوند. همان حس پدر پیر و پارک و فلان و اینها. یکی یکهو با وجود "نه مگه مریضم یهو برم گم و گور شم"هایش میرود گم و گور میشود و با یک "ببخشید" سر و ته قضیه را هم میآورد. یکی دیگر "آمادگی ندارد" و نمیدانم یکهو در اوج ناآمادگی چطور میتواند برود بپرد بغل یکی دیگر. یکی عوض میشود، یکی محدود میشود، یکی دستش گیر میکند توی دماغش، حالا همهی بقیهای که لششان را میبرند خارج از کشور و یادشان میرود به درک و کنار. خندهدارترینش این است که نمیدانم به چه دلیلی یکی باید بیاید پشت سر آدم حرف بزند و مجبورتان کند با تبر بکوبید روی دستهایی که خودشان اصلن رو به ضعیف شدن هستند. حالا بیاید خودتان را تکه تکه کنید که سوء تفاهم بوده و به شما ربطی نداشته و روحتان هم خبر ندارد از اکیپ سه-چهار نفرهای که دارند در موردتان حرف میزنند. خوب که نگاه کنید واقعن خنده دار است! در مورد یک آدمی حرف میزنند که به قولی "سن بابای منه" و از ناکجاآباد اسم شما میآید میچسبد پشت این آدم و شما میشوید یک آدم چیپی که با همه لاس میزند و حتا "پیشنهاد بیشرمانهطور" میدهد. باز هم به مرام و معرفت صاحاب گروه که به سرعت قضیه را باور نکرد و یک سؤال پرسید و جواب هم شنید که "نه بابا اینکه بچهست" . خب چه میشد بقیه هم دو تا سؤال رد و بدل میکردند. چه میشد یککم فکر میکردند. دیگر از اشتباه گرفتن با سرپرست گروه داماهی که شدیدتر نبود! زود حل میشد.
نه اینکه مسألهی جدیدی باشد. مگر نبود که پشت سر من گفته بود "مگه میتونه دریم تیتر کاور کنه؟" . مگر من خودم پشت این و آن حرف نمیزنم که فلانی در دانشگاه میلیسد و اینها؟ ولی خب نمیروم توی یک جمعی که چهارنفر آشنای من و او هم هستند این قضیه را بیان کنم و ترکمان اسهالی بزنم به عصمت طرف؛ و ضمنن هم دیدهام و حرفم هم قابل دفاع است. روی هوا نمیگیرم اسم یک نفر را بچسبانم پشت یک نفر دیگر و فلان.
اگر حداقل معروف بودم یا انقدر خوشتیپ بودم که حسودی میکردند به من، حداقل دلم نمیسوخت؛ میگفتم از حسودیشان است. ولی مسأله همان گه سگیست که نوشتهاند رو پیشانی من و نمیدانم تا کی قرار است بماند.
فاک ایت آل و صدای وینمپ را با Heir Apperant تا خشتکگاه ببرید بالا و با همان شدت آکرفلت داد بزنید توی صورت مردم که باد ببردشان.
«نمیروم توی یک جمعی که چهارنفر آشنای من و او هم هستند این قضیه را بیان کنم و ترکمان اسهالی بزنم به عصمت طرف»