هایپرگرافی، هپروت و تمام کارهای اشتباه

چیزهای جالبی درباره هایپرگرافی پیدا کرده‌ام و کم‌کم دارم مطمئن می‌شوم که دارمش. البته شاید هم چون مجرای ساز و ماز و موسیقی را فعلاً بسته‌ام، از جای دیگر دارد بیرون می‌زند و شاید دوباره تعدیل شود.

از خیلی وقت پیش باید شروع به نوشتن کنم. از آنجایی که به تعریف "موفقیت" فکر می‌کردم و از این فلسفه‌جات خزعبل. مثلاً اینکه آیا حتماً باید لبلانک باشیم تا موفق به‌حساب بیاییم یا نه. یا مثلاً حتی اگر لبلانک باشیم، آیا از موفقیتمان راضی هستیم یا نه. بعدش به این فکر کردم که شاید این هم یکی از ماجراهایی بوده که بنینگتون اسیرش بوده. خیلی عمیق‌تر از این‌هایی بود که نوشتم؛ ولی خب چیزی که از زمانش بگذرد، از دهان میفتد. مثلاً یکی دیگر از چیزهای از دهان افتاده، بعدترش و ماجرای سفر بود که با جرأت می‌گویم سنگین‌ترین و سخت‌ترین کاری بود که تا حالا انجام داده‌ام. ولی خب با اتفاقات بعدش، خستگی‌اش ماند و در ترکیب با پرفکشنیسم، خاطرات نه‌چندان خوشایندی به‌جا گذاشت.

بگذریم. بله، من همانی هستم که درک نمی‌کنم و نمی‌فهمم و برداشت اشتباه دارم و حرف ناجور هم شاید بزنم. بله، شما هم من را نمی‌شناسید و نمی‌دانید که آنجوری‌ها نیست. بعدش این‌ها در کنار "اشتباه بودن همه چیز و همه کار" قرار می‌گیرد و کم‌کم این تصور پیش می‌آید که انگار عین گذشته، مطلقاً انجام هیچ‌کاری در توانتان نیست و دست به هر چیزی که بزنید تبدیل به گه می‌شود. چه آدم باشد، چه سفر باشد، چه ایکس‌ال‌تی 127، چه لیگنوم چوب افرا، چه ک.آ.ت .

بعضی وقت‌ها هم آدم قبل از اشباع می‌نویسد. نتیجه‌ش شاید به اندازه کافی خوب نباشد، ولی همین است که هست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد