عین آن صحنهی انفجار سفینۀ دکتر مان که تصویر دارد و صدا نه، یکهو همه چیز تبدیل به خلأ میشود. بعد از کلی سروصدا و گرد و خاک و شلوغ پلوغی، حالا فقط یک تصویر تار و مبهمِ بیصداست که از شدت سکوتش گوش آدم سوت میکشد.
اگر لحظهی آزاد شدن یک زندانی برایش به اندازهی کافی باشکوه نباشد، اگر از پاره شدن آخرین طنابی که دست و پایش را بسته بود به اندازهی کافی لذت نبرد، چه میشود؟ تمام مدت منتظر لحظهی آزادیش بوده، ولی حالا انگار همه چیز از دست رفته است. عین صدایی که به اندازهی کافی از راید اچاچایکس لگسی در نمیآید و اول کیافچیتمیهیمانیا برای همیشه از دست میرود. عین اشتباه دکتر که رنجر 1 را برای همیشه منفجر میکند.
بادکنک گوین ترکیده بود، با اون ترکیده هه یکی دیگه از این کوچولوها با دهن! واسش درست کردم و بهش دادم.بعد یهو آزارم گرفت، از دستش قاپیدم و داشتم همین بلا رو سرش می اوردم حقیقتا. همون لحظه هم اینجا اینو مینوشتم، سو...
:))) چه فلسلفهی عمیقی پشتش بود!
نکن آقا. بادکنکو بده بچه خب.
در تمام زندگانی م همه ی سعی و تلاشمو به کار گرفتم تا هیچ وقت نقطه ضعفام دست ملتِ غرایب نیفته.و الان داوودِ عزیز، یکی شونو پیدا کردی و گرفتی تو دستت و هر از گاهی محض تنوع و خنده میچلونیش، و من اینور جون میکنم که الان میترکه عین بادکنک! الان میترکه و بذار کنار.ولی کو گوش شنوا.
اونم همین دعوا و رو کم کنی در مجامع! عمومیه.من اهل معرکه گیری وسط ملت نیستم، و اینم میدونی که کسی که تو خلوت کم نمیاره عمرا در ملا عام کم بیاره دیگه، نه؟ :))
بنابراین با حفظ کمال احترام، و بدون انتقال این بحث در جای خصوصی تر، همینجا و در سکوت پایانش میدم :)) که میدونم همینجوری شوخی شوخی و با آرامش و لحن خوب و بدون تنش، تهش میزنم میکشمت و یه تیر تو سر خودم خالی میکنم :دی
و اینکه اون الفاظ رکیک چیه دیگه.حقیقتا شما سرور و استاد اعظم بلاگ اسکای و اصلا کل بلاگستان در همه ی ادوار تشریف دارید.رو سر ما جا دارید اصلا جناب استاد داوود.این حرفا رو نزنید.
+ و شاید باورت نشه، ولی جدی جدی من و تو از هم متنفریم! :)) دارم میمیرم از خنده و به عمرم همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم :))) میپسندم کاملا.
چه وضع توصیفه آخه! :))))
باشه باشه پایانش میدیم. هی هر دفعه پایان میدیما...نمیدونم چرا باز شروع میشه! :))
چرا یهو لحنتون عوض شد استاد؟ اگر بنابر متلک و غیره است که بیندازیم. اگر هم نه که قربانتان بروم. (سیاست دوگانه را مجددن پیش میگیرد!)
فکر نکنم متنفر باشیم واقعن...ولی ادای تنفرو در میاریم خیلی زیاد! :))
به والله رواست که اینجا آینه به روت بشه و اون عقده ای ایی که میخواستی به من بگی رو به خودت بگم ولی خویشتنمو میدارم و اعلام نیز میدارم که حقیقتا تو آدم بشو نیستی.در ملا عام دوباره؟ :))
نه اقا اروم نمیشم.
الان هم عقده ای ایی...هم بی خلاقیت...هم اینکه این در جواب سه صفحه، ok گفتن فقط مال منه،حق منه، سهم منه! دزد!
میبینی مورگانا جان؟ خودت خودتو لو میدی! :)) من صرفن گفتم ok. اگه اینجوری کولی بازی درنمیاوردی، هیشکی شک نمیکرد که داستانی چیزی وجود داره اصن. الان دیگه بر همممه واضح و مبرهن است که عقدهای کیه! :)))
یهبار دیگه (ایندفعه با آرامش، لحن خوب و بهدور از هرگونه تنش) دعوت میکنم که جاها رو عوض کنیم و یکی بیاد تو کامنتدونیت بهت بگه آدم بشو نیستی. نمیزنیش؟ ریپورتش نمیکنی آیا؟ :))))
هرچند البته که به هر حال و در هر صورت، باید بپذیریم که موشک جوابِ موشک. B-)
ولی باشه، عقدهای و بیخلاقیت و دزد [و کثافت و عوضی و الفاظ رکیک] هم منم. اصن شاعر در وصف تو گفته که: وسیع باش و تنها، سربهزیر و سخت... . :))
الان با لحن بیرانوند باید بهت بگیم چطططوری مورتضی؟ مورتضی سوختهسرایی حتا!
امضا:شوکِ وارده ی ناشی از برداشته شدن گونی گونی برنج از کول ملت و احساس سبکیِ بیش از حد که در اغلب موارد منجر به خودکش، قتل ، غارت و غیره میشود.
ینی اینطور که آدم باورش نمیشه اینقد الکی و بی دغدغه هم میشه زندگی کرد.بعد انقد باورش نمیشه که میخواد بمیره در لحظه.
خدایت بیامرزد.پیس پیس پیس.سه بار کوبیدم رو صفحه گوشی.(احساس میکنم خودم قاتلت میشم بالاخره یه روز انقد که فرستادمت سینه قبرستون به صورت مجازی)
جهت شفاف سازی من باب پاسخِ این کامنت هم بگم که در ملا عام جای تلافی نیست :دی
:)))
از سطور بالایی چیز زیادی نفهمیدم راستش؛ ولی ok.
جدیداً خیلی خوب مینویسی یا من درک و شعورم رشد یافته؟
خوب به معنی خوب. نه "همه فهم".
من؟؟ نه بابا! :))
شمام که درک و شعورتون رشد یافته بود از اول. احتمالن دلیل دیگهای داره.
ولی همچنان دلت پره مثکه! :))
فکر کنم اینگونه میشود که زندگی میبرتش تو یه زندان بزرگتر. با طناب و غل و زنجیرای جدید. بعد هی تکرار و هی نرسیدن به هیچ.
آره احتمالن. منطقیه.